از چه مطالبی خوشتون میاد و برای بهتر شدن وبلاگ خودتون منو راهنمایی کنین.دوستدار همتون مسافر زمان.
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 13 بازدید دیروز : 1 بازدید هفته : 13 بازدید ماه : 98 بازدید کل : 25188 تعداد مطالب : 475 تعداد نظرات : 53 تعداد آنلاین : 1
Alternative content
افسوس كه نامه جواني طي شد و آن تازه بهار زندگاني دي شدوآن مرغطرب كه نام او بود شباب فرياد ندانم كي آمدوكي شد خیام
یک عمر به کودکی به استاد شدیمیک عمر زاستادی خود شاد شدیمافسوس ندانیم که ما را چه رسیداز خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
در کارگه کوزه گری بودم دوشدیدم دو هزار کوزه گویا و خموشهر یک به زبان حال با من گفتندکو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام
اسرار ازل را نه تو دانی و نه منوین حرف معما نه تو دانی و نه منهست از پس پرده گفتگوی من و توچون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستیهر لحظه به دام دگری پا بستیگفتا شیخا هر آن چه گویی هستمآیا تو چنان که می نمایی هستی خیام
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست با اهل زمانه صحبت از دور نكوست آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست خیام
در هر دشتي كه لاله زاري بوده استآن لاله ز خون شهرياري بوده استچو برگ بنفشه كز زمين مي رويد خاليست كه بر رخ نگاري بوده است خیام
چون آب به جويباروچون باد به دشت روزي دگر از نوبت عمرم بگذشت هرگز غم دوروز مرا ياد نگشت روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت خیام
اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب وز گردش دوران سرو سامان مطلبدرمان طلبي درد تو افزون گرددبا درد بسازو هيچ درمان مطلب خیام
تا کي غم آن خورم که دارم يا نهوين عمر به خوشدلي گذارم يا نهپرکن قدح باده که معلومم نيستکاين دم که فرو برم برآرم يا نه خیام
از منزل کفر تا به دین یک قدم استوز عالم شک تا یقین یک نفس استاین یک نفس عزیز را خوش میدارکز حاصل عمر ما همین یک نفس است خیام
نیکی و بدی که در نهاد بشر استشادی و غمی که در قضا و قدر استبا چرخ مکن حواله کاندر ره عقلچرخ از تو هزار بار بیچاره تر است خیام
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده استدریاب که هفته دگر خاک شده استمی نوش و گلی بچین که تا درنگریگل خاک شده است سبزه خاشاک شده است خیام
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد در پای اجل بسی جگرها خون شدکس نامد از آن جهان که پرسم از ویکاحوال مسافران دنیا چون شد خیام
عمرت تا کی به خودپرستی گذردیا در پی نیستی و هستی گذردمی خور که چنین عمر که غم در پی اوستآن به که بخواب یا به مستی گذرد خیام
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بودنی نام زما و نه نشان خواهد بودزین پیش نبودیم و نبد هیچ خللزین پس چو نباشیم همان خواهد بود خیام
دیدم به سر عمارتی مردی فردکو گِل بلگد می زد و خوارش می کردوان گِل با زبان حال با او می گفتساکن ، که چو من بسی لگد خواهی کرد خیام
این قافله عمر عجب می گذرددریاب دمی که با طرب می گذردساقی غم فردای حریفان چه خوریپیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام
یک قطره آب بود و با دریا شدیک ذره خاک و با زمین یکتا شدآمد شدن تو اندرین عالم چیست؟آمد مگسی پدید و ناپیدا شد خیام
از جمله رفتگان این راه درازباز آمده ای کو که به ما گوید بازهان بر سر این دو راهه از سوی نیازچیزی نگذاری که نمی آیی باز خیام
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریمبا این همه مستی زتو هُشیار تریمتو خون کسان خوری و ما خون رزانانصاف بده کدام خونخوار تریم؟ خیام
بر خیر و مخور غم جهان گذرانخوش باشو دمی به شادمانی گذراندر طبع جهان اگر وفایی بودینوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام
در کارگه کوزه گری کردم رایبر پله چرخ دیدم استاد بپایمی کرد دلیر کوزه را دسته و سراز کله پادشاه و از دست گدای خیام
هنگام سپیده دم خروس سحریدانی که چرا همی کند نوحه گرییعنی که نمودند در آیینه صبحکز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام
صفحه قبل 1 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع